داستان من

تابستون سال ۱۳۹۶ بود که کارم رو با یادگرفتن HTML آغاز کردم. اون موقع یه گوشی نوکیا X2-02 با سیستم‌عامل Series 40 داشتم که یعنی با محدودیت‌های زیادی دست و پنجه نرم می‌کردم و البته که هیچ درک واقعی از دنیای وب و اینترنت نداشتم! با کلی تلاش تونستم توی چندتا سایت ارائه‌دهنده وبلاگ مثل بلاگ‌فا واسه خودم وبلاگ بسازم. رویاهای بسیار بزرگی داشتم که بعدها فهمیدم چقدر کوچک بودن :) اون زمان کارهای احمقانه زیادی می‌کردم که هنوز رد پای بعضی از اون‌ها توی گوگل هست!
اوایل سال ۹۷ بود که یه گوشی هوآوی Y360 خریدم که نسبت به انتظارم خوب بود اما واقعا این‌طوری نبود. تابستون همون سال تصمیم گرفتم وارد دنیای برنامه‌نویسی اندروید بشم اما این کار بدون داشتن کامپیوتر خیلی سخت بود. با نرم‌افزار AIDE آشنا شدم و به کمک اون یه مقدار جاوا رو یاد گرفتم و بعدش هم رفته رفته یه چیزایی از اندروید هم یاد گرفتم.هم‌زمان ویرایش برنامه‌های اندرویدی رو هم یاد گرفتم (البته در حد ترجمه و تغییر یه سری چیزای ساده) و همون سال AIDE رو ترجمه کردم و توی مایکت به‌فروش گذاشتم! البته مدتی بعد اون رو از حالت انتشار خارج کردم و دیگه هم اون رو ادامه ندادم.
اواخر تابستون بود که با سورس کتاب پیشرفته استاد عزیزم جناب آرین‌منش آشنا شدم. به‌طور اشتباه به‌جای این‌که نسخه اکلیپس (که قابل اجرا در AIDE بود) رو بخرم، نسخه اندروید استودیوی سورس رو خریدم! البته به‌طور معجزه‌آسایی سورس رو تونستم توی AIDE هم اجرا کنم و چند تا برنامه هم باهاش ساختم :) گذشت و اوایل زمستون یه آپدیت بزرگ براش اومد که متاسفانه فقط نسخه اندروید استودیو داشت که اونم روی AIDE هیچ جوره اجرا نشد :(
اواخر سال ۹۷ تونستم یه کامپیوتر بخرم. هر چند اون موقع به‌نظرم عالی بود چون هیچ دانش فنی از سخت‌افزار کامپیوتر نداشتم اما خب مثل گوشی تعریفی نداشت. نزدیک یه ماه درگیر این بودم که چجوری اندروید استودیو رو نصب کنم :) یه مدت که گذشت روی سورس استاد تسلط پیدا کردم. سورس فقط درون‌پرداخت کافه‌بازار داشت اما من که فقط توی مایکت می‌تونستم برنامه منتشر کنم، در نتیجه افزونه درون‌پرداختش رو ویرایش کردم تا با مایکت سازگار بشه (که واقعا کار راحتی هم بود) و وقتی به استاد گفتم ازش استقبال کرد و افزونه رو توی سایتش منتشر کرد و یه منبع درآمد کوچک به‌دست آوردم.
سورس کتاب با این‌که زمان زیادی از انتشارش نگذشته بود اما یه مقدار کدهاش قدیمی بود. اواسط سال ۹۸ تصمیم گرفتم که سورس رو به‌روزرسانی کنم و چیزای بهتری که واسه خودم هم قبل از این پیاده کرده بودم رو بهش اضافه کنم و با اجازه استاد اون رو بفروشم. اون سال توی آزمون نمونه‌دولتی پایه دهم شرکت کردم و توی رشته انسانی قبول شدم (که الان می‌گم با خودم چی فکر کردم که رفتم انسانی!). اواخر سال ۹۸ بود که همه‌گیری کرونا آغاز شد و مدارس غیر حضوری شدن. این آغاز تنبلی من بود. کسی که در سخت‌ترین شرایط به مدرسه می‌رفت و از سخت‌ترین امتحانا سربلند بیرون میومد حالا حتی به خودش زحمت حضور توی کلاس‌های آنلاین رو هم نمی‌داد!
همون اوایل سال ۹۹ یه گوشی سامسونگ Galaxy J7 Prime خریدم که مثل خریدهای قبلیم بود :) اواسط تابستون تصمیم گرفتم که رشتم رو تغییر بدم. اون موقع تسلط بهتری روی کامپیوتر پیدا کرده بودم و یه چیزایی هم از برنامه‌نویسی حالیم می‌شد مثلا :) از اون‌جایی که خیلی دیر اقدام کردم، نتونستم توی رشته‌های برنامه‌نویسی و مشابهش ثبت‌نام کنم و به‌ناچار رفتم سراغ رشته تولید محتوا.
همون موقع استاد فروش سورس کتاب رو متوقف کرد تا روی پروژهٔ بزرگ‌تری کار کنه. این باعث شد تصمیمم برای به‌روزرسانی سورس جدی‌تر بشه اما هنوز هم تفریحی روی سورس کار می‌کردم.
اوایل سال ۱۴۰۰ بود که بالاخره عزمم رو جزم کردم تا این کار رو به سرانجام برسونم و تا اول تابستون این کار رو انجام دادم. از اون موقع تمام تمرکزم روی بهبود کتابچه (سورس جدید من) و پشتیبانی از خریدارای اون بود. اما این کار در کنار کم‌لطفی‌هایی که شد، من رو دلسرد کرد و اواخر سال تصمیم گرفتم به‌جای کار روی پروژه‌ای که تقریبا می‌شه گفت شکست خورده بود، روی کارهای مهم‌تری تمرکز کنم.